کسروی در جلسه دادگاه گفته بود که من هیچگاه به ضد اسلام کتابی منتشر نکردهام. نبرد من با پیرایههایی است که به اسلام بستهاند
احمد کسروی روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در کاخ دادگستری به دست تنی چند از فعالان گروه "فدائیان اسلام" به قتل رسید. او از حدود یک سال پیش از آن تحت محاکمه بود، با اتهاماتی از قبیل "اهانت به مقدسات". اما او در یکی از جلسات بازپرسی، در پاسخ به اتهام "ضدیت با اسلام" گفت: "هیچگاه به ضد اسلام کتابی منتشر نکردهام. نبرد من با پیرایههایی است که به اسلام بستهاند."
کسروی روز ۲۰ اسفند برای بازجویی به دادسرا احضار شده بود. او و منشی جوانش محمدتقی حدادپور، حدود ساعت ۱۱ صبح به اتاق بازپرس شعبه ۷ دادستانی تهران وارد شدند. ناگهان چند نفر با نعرههای خشمآلود به اتاق ریختند، با کارد و گلوله به سوی کسروی و حدادپور حمله بردند و هردو را به قتل رساندند. دقایقی بعد آنها درحالیکه دستان خونآلود خود را به جمعیت مبهوت و وحشتزده نشان میدادند، با فریادهای "کسروی را کشتیم" دادگستری را ترک کردند.
آن روز در رابطه با قتل کسروی و منشی او روی هم ۷ نفر دستگیر شدند، اما به زودی روشن شد که قاتلان اصلی او برادران امامی، سیدعلی محمد و سیدحسین هستند که هر دو به ارتکاب قتل اعتراف کردند و آن را "تکلیف شرعی" خود دانستند.
برای همگان روشن بود که محرک اصلی این ترور سیدمجتبی نواب صفوی، رهبر و پایهگذار گروه "فدائیان اسلام" است. نواب صفوی در اوایل همان سال، در ۸ اردیبهشت ۱۳۲۴ سوءقصدی به جان کسروی انجام داده، اما در قتل پژوهشگر و مورخ نامی ناکام مانده بود.
نواب صفوی در دهم اسفند ۱۳۲۴ با اعلامیهای به عنوان "خون و انتقام"، تشکیل گروه "فدائیان اسلام" را اعلام کرده و بیپرده گفته بود که قصد قتل کسروی را دارد. پس از قتل کسروی او به تلاشی گسترده برای آزادی قاتلان او دست زد و تا حدی هم موفق شد.
کسروی "مهدور الدم"
"سیدمجتبی نواب صفوی (میرلوحی) طلبهای جوان بود و در زمان قتل کسروی تنها ۲۱ سال داشت. آشکار است که او تنها میتوانسته با حکم یا فتوای یک روحانی معتبر یا "مجتهد واجد شرایط" به قتل نفس اقدام کند."
سیدمجتبی نواب صفوی (میرلوحی) طلبهای جوان بود و در زمان قتل کسروی تنها ۲۱ سال داشت. آشکار است که او تنها میتوانسته با حکم یا فتوای یک روحانی معتبر یا "مجتهد واجد شرایط" به قتل نفس اقدام کند.
برخی گفتهاند که فعالیت کسروی در پیکار با "اوهام و خرافات" از مصادیق بارز "ارتداد" بوده است. علما و مراجع او را "مهدور الدم" و "واجب القتل" شناخته بودند و بنابراین برای قتل او به مجوز شرعی نیاز نبوده است. بیشتر پژوهشگران اما بر آن هستند که او طبق "فتوی" به این کار اقدام کرده است. اما او حکم شرعی را از کدام مرجع به دست آورده بود؟ این معما تا امروز روشن نشده و هنوز هم تنها میتوان به حدس و گمان در حل آن کوشید.
خشم حوزه علمیه نجف
نواب صفوی در اواخر پاییز یا اوایل زمستان سال ۱۳۲۲ که تنها ۱۹ سال داشت، به نجف رفت و مشغول تحصیلات دینی شد. از جمله استادان او از شیخ محمد تهرانی، شیخ ابوالحسن شیرازی، سید اسدالله مدنی و عبدالحسین امینی نام بردهاند.
همین زمان احمد کسروی در تهران در کار روشنگری فرهنگی و پیشبرد "پاکدینی" بود. او سالی یک بار "جشن کتابسوزان" نیز بر پا میکرد و دشمنانش شایع کرده بودند که او حتی "کتاب آسمانی" را نیز به شعله آتش افکنده است. اما کاری که به ویژه در میان ارباب شریعت ولوله افکند، انتشار کتاب "شیعیگری" بود.
هنگامی که این کتاب در نجف به دست مراجع و طلاب رسید، یکپارچه به جوش و خروش آمدند. گویا همان روزها یکی از مجتهدان با خشم بر سر منبر گفته بود: "کسی نمیتواند جلوی این "ملعون" را بگیرد؟ و سید جوان که پای منبر نشسته بود جواب داده بود: چرا، من!"
جملهای که از فراز منبر بیان شد، به چند نفر نسبت داده شده است و گفتهاند که پس از آن بود که نواب صفوی وظیفه "دفع فتنه" را برای خود قائل شد و با همین "رسالت" از نجف به تهران برگشت. این که آیا فتوایی به همراه داشت یا نه، هیچ روشن نیست.
کسانی که درباره قتل کسروی پژوهش کردهاند، از چند مرجع نام بردهاند، که در یک پایه نیستند: از آخوندهای (هنوز) گمنامی مانند شیخ محمدعلی شاهآبادی، شیخ محمدحسن طالقانی، شیخ حسین لنکرانی، سیدمحمد بهبهانی، شیخ محمدحسین غروی (کمپانی)، شیخ محمد تهرانی، شیخ عبدالحسین امینی، تا مراجع نامداری مانند آیتالله حاج حسین قمی، سید ابوالحسن اصفهانی و آیتالله ابوالقاسم کاشانی.
نقش امینی
"به پرسش مربوط به فتوای قتل کسروی تنها پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ پاسخ داده شد، به این ترتیب که آن فتوی در چند مأخذ به عبدالحسین امینی معروف به "علامه امینی" صاحب "الغدیر"، نسبت داده شد."
به پرسش مربوط به فتوای قتل کسروی تنها پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ پاسخ داده شد، به این ترتیب که آن فتوی در چند مأخذ به عبدالحسین امینی (۱۲۸۱ – ۱۳۴۹) معروف به "علامه امینی" صاحب "الغدیر"، نسبت داده شد.
اشکالی که میتوان بر این رأی گرفت این است که سرچشمه همه مآخذ، بدون استثنا، تنها یک منبع است، و آن گفتوگویی است که هفتهنامه "سروش" با نیره السادات احتشام رضوی، همسر نواب صفوی انجام داده و در شماره ۱۳۰ (۲۶ دی ماه ۱۳۶۰) آن نشریه آمده است. خانم احتشام رضوی موضوع را در کتاب خاطرات خود نیز تکرار کرده است.(خاطرات نیره السادات احتشام رضوی ، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳)
ظاهر امر این است که او خبر مربوط به فتوای قتل کسروی را از همسر خود مجتبی نواب صفوی شنیده است. اما درباره این موضوع میتوان از چند جنبه شک وارد کرد:
خانم احتشام رضوی هنگام ازدواج با نواب صفوی (۱۳۲۶) تنها ۱۴ سال داشته و هنگام مرگ نواب (۱۳۳۴) او ۲۲ ساله بوده است. او هنگام قتل کسروی (۱۳۲۴) تنها ۱۲ سال داشته و طبعا هنوز همسر نواب صفوی نبوده است.
بعید به نظر میرسد که نواب صفوی به همسر نوجوان خود رازی را گفته باشد که از همه همرزمان و یاران نزدیک خود پنهان کرده بود، و خانم احتشام رضوی نیز این راز را نزدیک سی سال در سینه خود نگاه داشته است.
خانم احتشام رضوی در گفتوگویی اذعان میکند: "در طول ۸ سال زندگی مشترک، سید کمتر از یک سال در کنارم بود، یا در حال مسافرت و تبلیغ بود یا در زندان، یا پنهان از چشم رژیم." به این نکات باید افزود که نواب در حوالی سال ۱۳۳۰ همسر دیگری اختیار کرد که در مرداد ۱۳۳۲ وفات یافت.
با وجود این خانم احتشام رضوی، پس از "انقلاب اسلامی" خاطرات خود از زندگی زناشویی با نواب صفوی را در کتابی با ۲۶۰ صفحه منتشر کرده است.
افزون بر این نکات پرسشانگیز در اظهارات خانم احتشام رضوی، گفتههای روشن حاجی مهدی عراقی وجود دارد، که به ظن قوی از دهان نواب صفوی و سایر یاران او شنیده است:
حاجی مهدی عراقی صریحا امینی را از فرمان قتل کسروی تبرئه میکند، و تلویحا او را مخالف آن نشان میدهد
عراقی در خاطرات خود میگوید که نواب صفوی "در نجف مشغول خواندن درسش بوده که یکی از این کتابهای کسروی به دستش میرسد که توهین به امام جعفر صادق کرده بود. بعد از مطالعه کتاب، کتاب را پهلوی دو تا از مراجع نجف میآورد و نظر آنها را میخواهد. یکی علامه امینی صاحب کتاب "الغدیر" و یکی هم حاج آقا حسین قمی، که هر دو از اساتید ایشان بودند.... آقای قمی وقتی کتاب را مطالعه میکند، حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام میکند، اما آقای امینی متوجه میشود که منظور سید از این سؤال چیست. توصیه میکند که شما به درست اینجا ادامه بدهید. بعد ایشان اصرار میکند که در هرحال شما نظرتان را بگوئید و ایشان نظرشان را نمیگوید و اصرار داشت که ایشان (نواب) به درسش ادامه بدهد. ولی سید وسائلش را جمع میکند و حرکت میکند به طرف تهران."(ناگفته ها، خاطرات شهید حاجی مهدی عراقی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۰)
حاجی مهدی عراقی صریحا امینی را از فرمان قتل کسروی تبرئه میکند، و تلویحا او را مخالف آن نشان میدهد. به نظر نمیرسد که در گواهی او نفع یا غرض خاصی نهفته باشد.
"شهید حاجی مهدی عراقی" از یاران جوان سید مجتبی نواب صفوی بود و تا دم مرگ در شهریور ۱۳۵۸ به راه و روش پیشوای خود وفادار ماند.